خب دیگه !

شد 4 بار امروز شد 4 بار ...

پ.ن : برای ثبت در تاریخ

صبحانه

الکی ....همینطوری الکی هاااا به هم گیر میدیم این روزا اونقد پیله میکنیم تا یکی از رو بره و شام بیفته گردنش ! همینطوری الکی !

اونروزی موقع خوردن شام یهو قرار گذاشتم برای پس فردا صبحونه که دور هم باشیم ساعت 5.30 همه گفتن باشه ! شب قبلش دیوانم کردن آخرش قرار شد سر ساعت 7 ،  ساعت 8 بچه هارو جمع کردم رفتیم کله پاچه جاتون خالی عجب برفی باریده بود شبش ...

قوطی اضافه ندارین؟آخه داریم اسباب کشی میکنیم :-؟؟ بسته بندی و حمل و چیدمانش افتاد گردن من ایندفعه گفتن عادلانه تقسیم بندی کردیم

کله پاچه هه چسبید بد جور !

احترام

راستش دیگه به راننده های مزدا وانت احترام خاصی میذارم !

آخه شاید اونا هم مهندس باشن .....

ای بابا

(پیشنهاد : به سبک مریم حیدرزاده بخونید اینو )

ای بابا تو رو خدا

ول کنید ما رو  شما ها

وقتی خوبین !  نیستین دور و بر ما 

وقتی بدین شما  میاین پیش ما ها

ای بابا تو رو خدا 

بیخیال ما ها

حق انتخاب

پدرم نمی گذاشت مدرسه بروم

نمی گذارد

من نباید هرچه دلم بخواهد بکنم

باید در مزرعه کار کنم

اما پسرم که به دنیا آمد

اصلا نباید کار کند در مزرعه

حتما باید به مدرسه برود

و هرچه دلش خواست

حتما انجام دهد

من به او حق انتخاب می دهم

خالق گرجی

فارق از هارد!

یکی نیست بگه آخه بچه بیشین سرجات تو رو چه به تعمیر کامپیوتر مردم اونم ازنوع مفتکی!

از همین بچگی خر ما دم نداشت شایدم اصلا خرنداشت-بچگیمو میگم-

البته من از وقتی یادم میاد اینقدی بودم! حالا یکم اینور اونور : دی

صبح وقتی نمره درسی رو که احتمال داشت بیفتم رو دیدم از فرط خوشحالی چنان سرو صدایی راه انداختم که نگو! آخه آدمیزاد ترم آخر باشه و یه درس اختیاری رو بیافته یکم ضایعست-حالا یکم بیشتر از یکم-

ولی درست زمان اوج خوشحال وقتی که یه چند میلی مونده بود سرم بخوره به سقف یادم اومد که هاردم سر همین تعمیر مفتکی به فنا رفته فرتی باده خالی شد و صدا خفه!

حالا باز جای شکرش باقیه که این یادآوری بی موقع! مانع خوردن سقف به سرم شد!

ولی به هر حال امروز بعد از 4 سال ، بدون هارد از درس فارغ شدم!

یک لیوان قهوه ، دو حبه قند و نت
یک لیوان خالی،  دو حبه قند و نت

و دیگر هیچ....